۳۰ دسامبر۰۲:۰۷
سکوت ِ شبهای فرانسه آدم را کَر میکند. این لال شدن ِ همگی ِصداها، این خودکشی دسته جمعی اصوات، همان حسی را توی تک تک سلولهای مغز آدم، روح آدم، گوش آدم تززیق میکند که وقتی مثلاً توی فضا، توی آن لباسی که تویش نمیتوانی جم بخوری، تنهای تنها رها شده باشی و جز تو هیچ موجود زندهای دور و برت نیست؛ هیچ علائم حیاتی؛ هیچ علائم حیاتی.
یا مثل وقتی که آدم ناگهان از یک خواب آشفته به این دنیا برمیگردد و فقط تاریکی مطلق است؛ یک تاریکی که تویش آدم خفه میشود، و هیچ صدایی نیست جز یک سوت ممتد توی سرت، که تمام نمیشود؛ مثل همان؛ باید از این خواب پریشان بیدار شد. باید بیدار شد.
یاد فیلم Gravity افتادم و فیلم ِ "رویای نیمه شب تابستان".
۳۰ دسامبر ۲۰۱۳.
ساعت ۲:۰۸ بامداد.