.إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّی.

~~~~ Le Voyage Sans Retour ~~~~

یا خَیرَ حَبیبٍ وَ مَحبوب

این "بی ربط‌های باربط" هست که ذیل این قالی پاراف می‌شوند، همان پایین پایین قبل تاریخ، این‌ها متعلق به خاطر ماست. خوش نداریم از این‌جا برداشته شوند برده شوند جای دیگری؛ چشبانده شوند تخت سینه‌ی دیواری، دفتری، خانه‌ای؛ آقای نفستان باشید. آب به ماهی نیاز دارد برای این‌که دریا شود و بماند. حواسم هست بهتان. حواستان بهم باشد.باریکلا.

یک وقتی، وقتی خیلی‌ها خودشان را به خواب زده بودند.
پاری‌ــــس.

۳۰ دسامبر۰۲:۰۷


سکوت ِ شب‌های فرانسه آدم را کَر می‌کند. این لال شدن ِ همگی ِصداها، این خودکشی دسته جمعی اصوات، همان حسی را توی تک تک سلول‌های مغز آدم، روح آدم، گوش آدم تززیق می‌کند که وقتی مثلاً توی فضا، توی آن لباسی که تویش نمی‌توانی جم بخوری، تنهای تنها رها شده باشی و جز تو هیچ موجود زنده‌ای دور و برت نیست؛ هیچ علائم حیاتی؛ هیچ علائم حیاتی.

یا مثل وقتی که آدم  ناگهان از یک خواب آشفته به این دنیا برمی‌گردد و فقط تاریکی مطلق است؛ یک تاریکی که تویش آدم خفه می‌شود، و هیچ صدایی نیست جز یک سوت ممتد توی سرت، که تمام نمی‌شود؛ مثل همان؛ باید از این خواب پریشان بیدار شد. باید بیدار شد.

 

یاد فیلم Gravity افتادم و فیلم ِ "رویای نیمه شب تابستان".


 ۳۰ دسامبر ۲۰۱۳.

 ساعت  ۲:۰۸ بامداد.

النجم الثاقب | ۳۰ دسامبر ۱۳ ، ۰۲:۰۷

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">