.إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّی.

~~~~ Le Voyage Sans Retour ~~~~

یا خَیرَ حَبیبٍ وَ مَحبوب

این "بی ربط‌های باربط" هست که ذیل این قالی پاراف می‌شوند، همان پایین پایین قبل تاریخ، این‌ها متعلق به خاطر ماست. خوش نداریم از این‌جا برداشته شوند برده شوند جای دیگری؛ چشبانده شوند تخت سینه‌ی دیواری، دفتری، خانه‌ای؛ آقای نفستان باشید. آب به ماهی نیاز دارد برای این‌که دریا شود و بماند. حواسم هست بهتان. حواستان بهم باشد.باریکلا.

یک وقتی، وقتی خیلی‌ها خودشان را به خواب زده بودند.
پاری‌ــــس.

۳۰ دسامبر۰۳:۲۳


قبل از این‌که از این‌جا برود، برگردد ایران، یک کاسه نقره‌ای داد که یک دستی تویش چهار قل را حکاکی کرده‌ است. گفت خواستی آب بنوشی، توی این کاسه باشد، و رفت. از سادات بود. 

اکثر وقت‌ها یادم می‌رود. کاسه از یادم می‌رود، و شاید من از یاد کاسه. نمی‌دانم. ولی، این‌که در ذهن من "حی و قیوم" مانا باشد لیاقت می‌خواهد، این‌که من در او زنده، افتخار.

تویش آب ریختم. نگاهم توی آبی که هیأت کاسه را گرفته است نفس حبس می‌کند؛ بسم‌الله. قطره‌ها به آغوش آیه‌ها پناه برده‌اند؛ متبرک می‌شوند؛کاش قطره بودم. چشم‌هایم را می‌بندم. تصویر دستان عباس ِ حسین (ع) توی تاریکی چشمم نقش می‌بندد. یا حسین (ع).

.

.

یکی دارد آرام آرام زیارت عاشورا می‌خواند؛ "سلام بر حسین"ها، یکی یکی توی لرزش جاری ِ چشمی غرق می‌شوند.


 ۳۰ دسامبر ۲۰۱۳.

 ساعت  ۳:۲۰ بامداد.

النجم الثاقب | ۳۰ دسامبر ۱۳ ، ۰۳:۲۳

نظرات  (۱)

اشک توی چشام پر شد...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">