آخرهای شب که میشود، شوفاژ را خاموش و دوباره بین ساعت پنج و نیم تا شش صبح روشن میکنند. هنوز بعد چند سال نفهمیدهام چرا؟! شاید با خودشان میگویند اینها خسته کوفته از سر کار برمیگردند و وقتی میخوابند میمیرند؛ حالیشان نمیشود شوفاژ خاموش است و خانه سرد؛ رویشان هم که پتو کشیدهاند! مثلاً یک ذات خبیث و بدجنسی دارد در گوششان میگوید: « آی رارَندَه، بِره کی رارَندِهای مِینی؟ اینا هَمَه خوااااابَن.»
بندگان خدا خبر ندارند یک ایرانی توی این ساختمان هست که خیلی شبها آن روی جغدیاش بالا میآید و تا صبح نگهبانی میدهد تا خورشید خانم در بیاید. سر ِ ساعت هم کف دستش را میچسباند به شوفاژ تا مچ گیری کند. حالا خوب است این کشور برای گرم کردن این شوفاژها گاز مصرف نمیکند، هستهی اتم بدبخت را میشکافد انرژی تولید کند، هزینهی هنگفتنش را هم که سر ماه بی کم و کاست، با مالیاتش، بدون هیچ گونه رودربایسی میگیرد. پس دردشان چیست؟! شاید یک نوع تمرین برای "اُشین" شدن؛ وقتی هر چه لباس دم دست داشت روی هم پوشید.
.
.
سرما نگاری:
ـ مثلاً جوراب و دستکش و کلاه شال گردن بپوشی بروی توی ایوان بنشینی به مطالعه کردن.
ـ (!) <= علامت تعجب نیست؛ یک باتوم است. یا هم همان چوبهایی که اجداد اولیهمان دستشان میگرفتند و از این سر به آن سر میدویدند.
یکشنبه، ۵ ژانویه ۲۰۱۴
۲:۴۴ بامداد.
اگر " آنت ریوی یر " رومن رولان را دیدید سلام برسانید!
در ضمن زبان لُری بین المللی ست و نیاز به ترجمه نداره !