۰۹ ژانویه۱۷:۱۹
وقتی مجبور میشوی خودت برای خودت اذان بگذاری، تازه میفهمی غربت یعنی چه...
و حالا این غربت، یک غربت سادهی یک لایه نیست؛ تویش یک دالان هزار توست که آخرش نمیدانی به کجا میرسد؛ فقط میپیچد و میپیچی و فرو میروی و سرت گیج میرود. و این فهمیدن، مثل وقتی است که یک سیخ ماهی چنگ بزند به دیوارهی گلویت و نخواهد دست بردارد. بعد هم که به هر بدبختی توانستی دستش را جدا کنی، تا خود ِ وقتی که برسد توی معدهات نوک تیزش را بکشد به دیوارهی مجرای گوارشیات و...
پنج شنبه، ۹ ژانویه ۲۰۱۴.