.إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّی.

~~~~ Le Voyage Sans Retour ~~~~

یا خَیرَ حَبیبٍ وَ مَحبوب

این "بی ربط‌های باربط" هست که ذیل این قالی پاراف می‌شوند، همان پایین پایین قبل تاریخ، این‌ها متعلق به خاطر ماست. خوش نداریم از این‌جا برداشته شوند برده شوند جای دیگری؛ چشبانده شوند تخت سینه‌ی دیواری، دفتری، خانه‌ای؛ آقای نفستان باشید. آب به ماهی نیاز دارد برای این‌که دریا شود و بماند. حواسم هست بهتان. حواستان بهم باشد.باریکلا.

یک وقتی، وقتی خیلی‌ها خودشان را به خواب زده بودند.
پاری‌ــــس.

۰۹ ژانویه۲۲:۰۲

 

مدعوین رسیده بودند و داشتند لپ‌تاپ‌هایشان را آماده می‌کردند. شرکت‌کنندگان هم اعم از دانشجو، استاد و محقق یکی یکی وارد می‌شدند و سالن داشت شلخته پر می‌شد؛ یکی آنجا، دو تا آن طرف‌تر، پنج تا پایین‌تر...

 دختری با قد تقریبا  ۱۷۴ وارد سالن شد.  توی یک دستش یک لیوان کوچک قهوه بود. با دست دیگر هم کیف آویزان از شانه‌اش را نگه داشته بود تا بتواند از بین میز و صندلی‌ها عبور کند؛ از این صندلی‌هایی که از رویش بلند شوی تق برمی‌گردد عقب. دخترک  تا برسد به صندلی که نشان کرده بود، اصلاً سرش را بالا نیاورد. آمد درست سه تا صندلی آن طرف تر از ردیف من؛ آرام نشست. قهوه‌اش را گذاشت روبرویش. کیفش را از شانه‌اش خارج کرد گذاشت زیر پایش. بند کیف را که رد می‌کرد در بیاورد، از زیر موهایش رد شد، موهایش رفتند بالا ریختند پایین. بعد ژاکتش را آرام درآورد، خودش را چرخاند سمت عقب که ژاکتش را از لبه‌ی صندلی آویزان کند چشم توی چشم شدیم. لبخندی بینمان رد و بد شد، گفتیم «Bonjour» و او دوباره سرش را برگرداند.

موهایش ریخته بودند روی تنش. بلند؛ تا یک وجب و نصفی پایین کتفش. دست برد زیر موهایش، توی دستش جمعشان کرد، تابیدشان،  و بعد پشت سرش، نه خیلی بالا، نه خیلی پایین، پیچید تا تاب تمام شود. از توی جامدادی‌اش یک مداد در آورد. بعد مداد را توی گلوله‌ی موهایش  فرو کرد؛  به همین سادگی موهایش بسته شدند. بعد آرام شروع کرد به خوردن قهوه‌اش...

.

.

تاریخ نمی‌گذارم، چون این صحنه همیشه تکرار می‌شود، فقط دخترهایش عوض می‌شوند.

.

.

النجم الثاقب | ۰۹ ژانویه ۱۴ ، ۲۲:۰۲

نظرات  (۴)

۰۹ ژانویه ۱۴ ، ۲۳:۱۱ مهران مهرگان
خدا رو شکر از فرانسوی دوتا کلمه ی "بونژو" و " مقسی" رو بلدیم  :)
سادگی ِ از دست رفته ی این روزهای ما....!
اینکه میشه در اوج سادگی هم زندگی کرد و نیاز به این همه ... نیست!


خدایا!
پاسخ:

این بی تکلفی و سادگی خیلی خوب هست. یک حس آرومی داره. روح آدم رو هم آروم نگه می‌داره.

۱۱ ژانویه ۱۴ ، ۲۰:۲۸ جیغ و جار حروف

من اعتراض دارم.

چرا از توی جامدادیش کلیپس درنیورد؟! از این کلیپس گنده ها که دخترای ما می زنند.

پاسخ:
سلام،

جا نمی‌شه که! از این‌ها این‌جا نیست. یعنی بگردی هست، ولی تا به حال ندیدم کسی از این‌ها بزنه. 
یک کش معمولی، یک گیره معمولی‌تر یا یک چوب مانند برای نگه داشتن گلوله‌ی مو.
۱۲ ژانویه ۱۴ ، ۲۱:۳۳ علی عرب زاده
چون تو این ستونِ بغل فرمودید سوال کنیم و نترسیم، منم سوال میکنم (ولی بازم میترسم):
مشاهدات گوگلی و نقل قول های غیرمستقیم ما کمی با روایت شما در مورد "دانشجویان" ممالک راقیه متفاوته. البته علامت کوتیشن مارک کفایت میکنه ولی منظورم اینکه این روایت در مورد "اساتید" و کسانی که به عنوان خاص "محقق" و "پژوهشگر" شناخته میشن همینطوره که حضرتعالی میفرمایید .
البته که اصراری هم روی حرفم ندارم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">