منتظر نشسته بودم برگهی اجازهی ثبت نامم را صادر کند. مبایلش یک لحظه روشن خاموش شد؛ گوشی را برداشت نگاه کرد؛ چهرهاش به لبخند باز شد. بعد تند تند یک چیزی تایپ کرد و گوشی را دوباره سر جایش گذاشت . سرش را که بلند کرد، لبخند زد و همین طور که نگاهش دوباره برگشته بود سمت مانیتور گفت: «ببخشید، دوستم بود. بچهی دومش هم به دنیا آمد، ولی من هنوز مجردم!». صحبتش که تمام شد، رفتم توی فکر؛ که چقدر این جمله آشناست؛ از دخترهای ایرانی شنیده بودم. بعد با خودم گفتم: « آنقدرها هم غریبه نیستیم. شباهت هم وجود دارد».
ایشان، همان دخترک لبنانی توی جلسه گروه بود.
اواخر نوامبر ۲۰۱۳.