۳۰ ژانویه۰۵:۲۲
تا همین حالا که ساعت ۵ صبح است بیدار مانده بودم به نوشتن رزومهی جدید و زدن نامه برای مسئول مرکز زبان دانشگاه؛ استاد زبان انگلیسی لازم دارند. حالا که تمام شده فرستادم، یادم آمده مسئول مصاحبه و گزینش آقاست؛ اگر دعوت شوم برای مصاحبه و بخواهد دست بدهد و دست ندهم، احتمال دارد روی اسمم ضربدر بکشد؛ اغلبشان دست ندادن را توهین میدانند و نمیتوانند آن را هضم کنند؛ من هم که قرار نیست به خاطر دنیا بگذارم آن آقا مفتخر شود و بعد افتخار نگاه خداوند را از خودم بگیرم. هر چند مسئلهی حجاب داشتنم هم هنوز در هالهای از ابهام است؛ کار با حجاب در مراکز دولتی و خصوصی طبق قانون ممنوع است*. پشیمان شدم.
.
.
* موارد استثناء و کشفیات جدید و کالبدشکافی ماجرا باشد برای بعد.
.
کاش با کشیدن سیم اینرنت نامه توی سیم میماند بعد با قلاب درش میآوردم یا مثلا نامه برگشت بخورد که صاحب میل از اینجا رفته است، یا منزل نبوده یا هم وسط راه گم شود و هزار تا کاش دیگر. حالا خدا بزرگ است.
.
سی ژانویه ۲۰۱۴.
خدا را چه دیدی ؟ شاید خدا در دلش گذاشت که فقط یک محجبه ی مومن را استخدام کنند...