.إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّی.

~~~~ Le Voyage Sans Retour ~~~~

یا خَیرَ حَبیبٍ وَ مَحبوب

این "بی ربط‌های باربط" هست که ذیل این قالی پاراف می‌شوند، همان پایین پایین قبل تاریخ، این‌ها متعلق به خاطر ماست. خوش نداریم از این‌جا برداشته شوند برده شوند جای دیگری؛ چشبانده شوند تخت سینه‌ی دیواری، دفتری، خانه‌ای؛ آقای نفستان باشید. آب به ماهی نیاز دارد برای این‌که دریا شود و بماند. حواسم هست بهتان. حواستان بهم باشد.باریکلا.

یک وقتی، وقتی خیلی‌ها خودشان را به خواب زده بودند.
پاری‌ــــس.

۰۱ مارس۲۲:۲۰

۱.

آقای قصابی شروع کرد به عربی حرف زدن؛ هرچه گفت فرانسه جوابش دادم. نمی‌فهمیدم چه می‌گوید؛ از حرکات دست‌هایش متوجه می‌شذم. آخرش دیدم دیگر از همان حرکات هم چیزی دستگیرم نمی‌شود:

ـ عربی متوجه نمی‌شم.

ـ ا ِ؟ (تمام دندان‌هایش توی صورتش نمایان شد.) به چه زبونی صحبت می‌کنی پس؟ (منظورش "شما" بود البته! مردهای عرب، بیشترشان، زود با آدم پسرخاله می‌شوند!)

ـ فارسی.

ـ اِ؟ خوش اومدی پس.

ـ ممنون.


 ۲.

داشتم خرید می‌کردم، دیدم  آستین پالتویم کشیده شد؛ خانمی عرب بود. شروع کرد به عربی حرف زدن. یک بسته دستش بود، هی اشاره به آن می‌کرد هی حرف می‌زد. مجال هم نداد بگویم «عربی متوجه نمی‌شم ». از توی جملاتش فقط "ح" و"ع" غلیظ را تشخیص می‌دادم .

ـ ببخشید، صبر کنید یک لحظه. عرب نیستم؛ متوجه نشدم چی گفتید.

ـ آها ببخشید.

بعد شروع کرد از اول همه‌ی حرف‌هایش را فرانسه گفت. راهنمایی‌اش کردم و خداحافظی کردیم.


۳.

دم صندوق، نوبتم که شد، یک پسر عرب مثل تیر غیب جلویم سبز شد. اشاره کرد که « من فقط همین یک چیز را دارم حساب کنم؟» اشاره کردم «حتماً». حساب که کرد، برگشت سمتم گفت: «شکراً». با سر اشاره کردم «خواهش می‌کنم».

۴.

توی فروشگاه عطر ِ شانزه لیزه بودم؛ خانم فروشنده از دور که آمد گفت: « مرحبا»؛ یعنی خوش آمدید. می‌خواستم بگویم "مرحبا و نخل خرما؛ خودت عربی. خب یک ذره فکر کن با خودت. مگر همه‌ی مسلمان‌ها عربند خب؟ گیریم عرب هم بودم، شاید این‌جا به دنیا آمده باشم و زبان مادری ندانم اصلاً!"

~:~:~:~:~:~:~:
خنده‌ام گرفته بود از دستشان. گلبول سپید، با این‌که نه عقل دارد و نه فکر، وقتی می‌خواهد باکتری‌های عامل بیماری را از بین ببرد، تشخیص می‌دهد کدام گلبول قرمز است، کدام سپید، کدام عوامل بیماری‌زا. حالا توی پاریس اگر حجاب داشته باشی یا عربی، یا باز هم عربی؛ جز این چیز دیگری امکان ندارد


اول مارس ۲۰۱۴.


 

النجم الثاقب | ۰۱ مارس ۱۴ ، ۲۲:۲۰

نظرات  (۸)

نشد !
هیچ خوشم نیومد!
بچه مسلمون نباس دو کلوم عربی صحبت کنه ؟!
اصلا بهتون نمی اومد از این خانم شیک ها باشید که بدشون میاد با عرب ها اختلاط کنن!
والا من از خدامه که یکی بیاد بشینه ور دلم باهام عربی حرف بزنه من زبانم تقویت شه!!
ایشش ! خب برو یاد بگیر .. بیا اینم درس اول:
عفوا ! انا ایرانیة ما بِفهم عربیة .   (ma befham)
ترجمه : ببخشید من یک بانوی روشنفکر و مدرن ایرانی ام.لذا عربی متوجه نمیشوم.

پ.ن : الان تابلو هست من بلدوزرم رو روشن کردم از روت رد شم؟!
:)
پاسخ:
سلام بر بانو،

بلدوزر رو دیدم؛ منتها در اساب بازی بودن یا واقعی بودنش شک دارم :) این متن هم متن یواشی بودها، مزاح هم داشت توش. یعنی ناراحتی نبود که بلدوزر برداشتید.

و اما بعد،
نگفتم از عرب‌ بدم میاد یا دوست ندارم باهاشون حرف بزنم که! بحث سر این بود که فکر می‌کنند هر کس حجاب داره عربه، پس باید باهاش عربی حرف زد! بحث سر فکر نکردنشون، و مصادره اسلام به نام اعراب هست. بحث من هم نیست فقط. خیلی از عربهایی که فرانسه به دنیا اومدن هم عربی متوجه نمیشن اصلاً.
اتفاقا سه تا از بهترین دوستانم عرب هستند. توی حرفاشون هم از کلمات عربی استفاده می‌کنند. گاهی هم بمونم، کلمه فرانسوی رو ندونم یا یادم نیاد از کلمه‌ی عربی قرآنی استفاده می‌کنم. غیر یکیشون که فلسطینی هست و بحثش جداست. منتها عربی که عرب‌های فرانسه (مرکش، تونس و الجزایر) استفاده می‌کنن، عربی استاندارد یا قرآنی نیست. زبان محلی هست که بسیار متفاوت با اون عربی هست. گاهی با فرانسه هم قاطی می‌شه و فهمش سخت هست. مثلا نمی‌گن "شکرا" اکثرا؛ می‌گن "صحه". بعد هم جمله عربی شما رو بگم، داستان درست میشه: " خب چرا پس این َُ بلدی؟ از کجا یاد گرفتی؟ و الخ"  جسارتا مردهای عرب اینجا اکثرا روشون زیاده :) وگرنه کاری نداره بگی "انی لأعرف اتکلم بالعربیة" و البته بچه مسلمون مونث خوشش نمیاد با مردها اختلاط کنه؛ مخصوصا وقتی اون مرد روش خیلی زیاد هست؛ محرم و نامحرم که پیشکش، حریم خصوصی هم براش تعریفی نداره، بدش هم نمیاد بایسته ساعت‌ها بگه بخنده، یک مشتی هم آخرش بزنه به بازوت، باهات دست هم بده :)
.
.
در پناهش.

بیشتر عرب های کجا هستند؟
پاسخ:

شمال آفریقا؛ مراکش، تونس، الجزائر.
.
.

:)
(اسمایلی من باب ابراز وجود)
پاسخ:
:) طولانی طولانی...

سلام !
اوه اوه !
نه دیگه خدائیش کم آوردم!
البته واضح هست که منظورم از اختلاط ، اختلاط با نامحرم نبود ولی این پر رو بودن رو خوب اومدی... باز وضع عرب های شیعه بهتره یک کم. و امان از این لهجه ی مسخره ی شمال افریقا... بیزارم ازش! من اولین بار که شنیدمش فکر کردم یک جور لهجه ی محلی ِ فرانسوی هست! بعد بیشتر گوش کردم دیدم اوا ! مثل اینکه دارن عربی صحبت می کنن
کلا توی مهاجر جماعت، اغلب یک جور بی هویتی دیده میشه...آدما وقتی از محله و خونه زندگی اصلی شون و وطنشون و آشنایانشون دور میشن، خطرناک میشن. دیگه هیچ چشم آشنایی وجود نداره تا لااقل از ترس آبروشون، یک سری کارها رو انجام ندن...

پ.ن : یعنی لبنانی و سوری اونجا خیلی کم هستن؟(منظورم شیعه هاشونه)
 
پاسخ:
سلام :)

بحث جامعه شناسی این قضیه کمی مفصل هست و نیاز به مطالعه دقیق داره. برای همین واردش نمی‌شم؛هر چند دیده‌ها و تجربیات زیاد هستند.
ولی آدم‌های خوب و مهربون و ساده دل بینشون زیاده :) 
لبنانی‌ها و سوری‌ها: شیعیان لبنان هستند، مرکز اسلامی هم دارند. از تعدادشون ولی بی اطلاع هستم. سوری‌‌ها هم، از شیعیانشون بی اطلاعم متاسفانه. تا به حال برخورد نداشتم.



کشورهای مستعمره فرانسه هستن دیگه، شمال آفریقا؛ مراکش، تونس، الجزائر.


پاسخ:
بله.


سلام

خیلی باحال بود

یعنی کلا ما ادما خیلی دنبال یکی کردنیما!

پاسخ:
سلام خانم :)

خوبی؟ 
مراقب باش :) در پناهش...
۰۳ مارس ۱۴ ، ۱۴:۱۸ مهران مهرگان
 به قول " سلطان " توی افسانه ی سلطان و شبان : « خوش مان آمد خوش مان آمد »
اهلا و سهلا مرحبا !
باز هم این مردهای پر رو دسته گل به آب دادن ...
:)
مرحبا و نخل خرما!!!!=)))))   +سلام:دی
پاسخ:
ســــــــــــــلام سارا :)

ارجاعشون دادم به سرزمین آباء و اجدادیشون.


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">