هفتهی پیش، "مریم رجوی"، سرکردهی منافقین، و دار و دسته، "برنارد کوشنر" وزیر خارجهی دولت سارکوزی و "جان بولتن"، سیاست مدار محافظهکار آمریکایی، دور هم در پاریس جمع شده بودند. در جریان این گردهمآیی شاعرانه، عاشقانه و انسان دوستانه که قرار گرفتم با خودم گفتم "این که از اروپا و آمریکا . دو یا سه هفته پیش نزدیک سفارت ایران در بیروت بمب گذاشتند. شب تولد حضرت محمد (ص) یکی از دیپلماتهای ایران در صنعا را به شهادت رساندند. چند هفته قبلش هم عرستانیها باز یک بمب دیگر نزدیکی خانهی فرهنگ ایران در بیروت منفجر کردند. آن هم از آن سربازهای بینوا که لب مرز اسیر شدند. در نتیجه این هم که از آسیا. با این حساب آقای با سواد و حقوقدان ما متوجه عشق مفرط سرکردههای کشورهای همسایه و غیر همسایه به ما شده است یحتمل که اینقدر را به را میگوید «ما دنبال دوستی با کشورهای فلان و فلانیم!» خب پسر گلم وقتی بچهی همسایه هی ماهیهای حوض خانهی شما را دانه دانه توی دستش خفه میکند، آدم هی دندانهایش را توی صورتش به نمایش نمیگذارد که " نه نمیخواست ماهیمون ُ خفه کنه که! ماهی شعور نداشت رفت تو دستش، دستشٌ محکم پیچید دور خودش خفه شد. ما با هم دوستیم!"
پسر جان سلطنت طلبها و کسانی که از نظام ایران بیزارند هم حالشان از این منافقین به هم میخورد از بس جنایتکارند. این جلسهی آمریکاییها و فرانسویها با اینها توی فرانسه نشان داد چقدر عاشق ما هستند. حالا هی بگو دوستیم دوستیم دوستیم! (بخوانید تو رو خّدا با ما دوست بشید، ما رو نخورید!)
.
.
یادم باشد جریان دید و بازدیدم با منافقین محترم، جلوی درب دانشگاه را اینجا درج کنم. اگر بدانید چقدر نازنینند این عزیزان و چه دست محبتی بر سر بنده کشیدند.
تاریخ: درد که تاریخ ندارد که! دارد؟!