۱۱ آوریل۰۲:۰۴
مترو خیلی شلوغ بود؛ طبق معمول. در که باز شد سوار شد. مثل دختر لوسها یک طرف موهایش را ریخته بود توی صورتش(موهایش را خوب کوتاه کرده بود، یک طرفش را نگه داشته بود که بریزد توی صورتش). هم ریش داشت هم سبیل؛ بیش از حد هم بور. یک کول پشتی به پشتش بود اندازهی بشکه. بعد هم پشتش را کرد به بنده و کولهاش رفت توی صورتم؛ اصلا به روی مبارک هم نیاورد. صنمش هم همراهش بود و مثل گیاه رونده آویزانش. کوله به پشت چرخ هم میزد و جابجا هم میشد. خیلی دلم میخواست پسرک را بزنم (مزاح) یا مثلا برگردم به صنمش بگویم آدمی که درکش نرسد توی واگن شلوغ قطار کولهاش را در بیاورد به درد عاشقی نمیخورد؛ ولش کن (مثلاً).
~:~:~:~:~:~:~
تعداد افرادی که با کوله سوار واگن مترو میشوند و کوله را از پشتشان در نمیآورند کم نیست. دو مورد تا به حال بوده که خیلی بد آمده توی صورتم ولی رویم نشده تذکر بدهم. هر چند تذکر بدهی سریع عذرخواهی میکنند و درش میآورند. البته اگر مودبانه تذکر بدهی؛ بدون دعوا :)
.
.
بی ربط با ربط: گلپونه های وحشی دشت امیدم، وقت سحر شد... (روحت شاد آقا ایرج ـ بم بد لرزید؛ بد :( )
یازده آوریل
ساعت دو بامداد