.إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّی.

~~~~ Le Voyage Sans Retour ~~~~

یا خَیرَ حَبیبٍ وَ مَحبوب

این "بی ربط‌های باربط" هست که ذیل این قالی پاراف می‌شوند، همان پایین پایین قبل تاریخ، این‌ها متعلق به خاطر ماست. خوش نداریم از این‌جا برداشته شوند برده شوند جای دیگری؛ چشبانده شوند تخت سینه‌ی دیواری، دفتری، خانه‌ای؛ آقای نفستان باشید. آب به ماهی نیاز دارد برای این‌که دریا شود و بماند. حواسم هست بهتان. حواستان بهم باشد.باریکلا.

یک وقتی، وقتی خیلی‌ها خودشان را به خواب زده بودند.
پاری‌ــــس.

۱۳ آوریل۲۲:۴۶


ساعت ده دقیقه به هشت بود. پله‌های مترو را دو تا یکی کردم تا قبل اینکه قطار برسد برسم به ایستگاه. تابلو را نگاه کردم، سه دقیقه وقت داشتم. از توی کیفم ساندویچ صبحانه‌ام را در آوردم و کیفم را گذاشتم روی زمین؛ با پاهایم نگهش داشتم. دو نفر مثل من جلوی در شیشه‌ای منتظر بودند؛ دو تا پسر چشم بادامی، یکی‌شان بالای بیست داشت، آن یکی هم هشت نه ساله بود. پلاستیک ساندویچ را باز کردم و مشغول شدم، یکهو صدای جیغ ظریفی آمد: سین سای سِی هااااااااااا :| (ها را موج دار بخوانید). سرم را چرخاندم. دیدم بین این دو پسر، آن پایین یک دختر پنج شش ساله است که خیلی قد داشته باشد پنجاه سانت. زل زدم بهش. چشم‌هایش را انگار به زور باز کرده بود. موهایش صاف بودند، از وسط فرقش را باز کرده بودند و موهایش را خرگوشی بسته بودند. یک کوله پشتی صورتی دو برابر خودش هم به پشتش بود. فسقل خانم داشت خرگوشی‌هایش را با ناز و عشوه، در کمال تبحر می‌بافت. بعد هم از گوشه چشم به روند بافته شدن زل می‌زد مرتب. گاهی هم، همان طور که مشغول بود،سرش را می‌آورد بالا، بالا را دید می‌زد. بهش لبخند زدم، اما هیچ عکس العملی نشان نداد (فقط یک پسر بچه لازم بود موهایش را بکشد در برود). آن ساعت صبح ما داشتیم خمیازه می‌کشیدیم و به سرعت رفته بودیم توی لباس‌هایمان تا دیرمان نشود ، بعد مادمازل مذکور داشتند مو گیس می‌کردند :|

.

.

بی ربط با ربط: طره را تاب نده تا ندهی بر بادم...

نه آوریل


النجم الثاقب | ۱۳ آوریل ۱۴ ، ۲۲:۴۶

نظرات  (۳)

سلام
...
طره پشت طره ...
گیر افتادی در حلقه های گیسو !
همین جور پست هات گیسویی شده یکی پس از دیگری.
:)
پاسخ:
سلام :)

دارم بزند گیسویش :)
.
هنوز یکی دیگه هم هست...دخترک عرب...نوبتش برسه می‌گم...
.

سلام

"تابلو را نگاه کردم، سه دقیقه وقت داشتم. "

ما که تنها ارتباطمون با خارج از مرزهای ایران فقط یه بار نگاه کردن از اینور اروند بود به آنور اروند «عراق»!

ولی خب اونائی که دیدن، میگن که اروپا همه چیش رو نظمه. راست میگن؟



 

پاسخ:

سلام،

حاضر بودم تمام این‌ها رو بدم، یک‌بار صدای اروند رو بشنوم که چیا دیده و چیا شنیده...نگریستن به آن سوی اروند..فکر به فرات و صحرای کربلا و...
.
.
بله منظم هستند...البته بی نظمی هم دارند...از کشوری به کشور دیگه مقدارش فرق داره...
.
.

سلام خوبی؟ :*
خوشحالم که نوشته هات حال خوشی داره، چراشو نمیدونم ولی از همیشه خوشحال تره و این خیلی خوبه. مواظب خودت باش.
برای من دعا کن. خیلی. برای دلم بیشترتر... 
:*


پاسخ:
سلامممممم،

من به قربانت طوعه جان (به لهجه شمالی بخون)، تی بلاره...
توش گل گلی شده یعنی؟ صورتی حتی..
مراقبتی باش...سپردمت به تنها مهربون همیشگی این عالم.


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">