۱۶ دسامبر۰۲:۲۰
یا خَیرَ حَبیبٍ وَ مَحبوب
وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ «۳۰»
و آنچه از مصیبت به شما رسد به خاطر کارهای بد خودتان است. البته خداوند از سر خیلی از تقصیرهایتان میگذرد.
دیدید آدم میگوید: «خودم کردم که لعنت بر خودم باد» یا «با دستهای خودم، خودم را بدبخت کردم»؟ خب این آیه همین را دارد به زبان مودبانه میگوید.
***
اینها که بی خیال سرشان را انداختهاند پایین، و بیکله و به سرعت زمین و زمان را طی میکنند دیدهاید؟ بعد یکی ناغافل میآید و با یک چماق، محکم میزند توی کمرشان و میاندازدشان زمین؟ من یکی از آن آدمها بودم که با همین آیه زدند وسط کمرم. چنان هم جانانه زدند، که نصف شدم. البته دستشان درد نکند. فقط...کاش...زودتر زده بودند. خیلی زودتر...
روزگاری که گذشت، کرو کور، با پررویی تمام میتاختم و طلبکارانه یک چیزهایی را حق خودم میدانستم.انگار نه انگار که این دنیا صاحب دارد. انگار نه
انگار که حد و حدود «آدم» چه قبل هبوط چه پس از سقوط، هم دفعتا و هم به صورت تدریجی تعیین شده است. انگار نه انگار که «داشتن» و «نداشتن» باید به «روش خداوندی» باشد، نه با غصب و قلدری و خودخواهی و حق خوری. انگار نه انگار که با همین دستهای قلم نشده «انتخاب» کرده، انواع بلاها را سر خودم آورده بودم. تازه بعد هم با طلبکاری غر زده بودم که چرا این اتفاقها افتاده و چرخ زندگیام را پنچر کرده است. چرا اینطور حال مرا گرفته سرطانی کرده است. چرا میگرن توی سلولهایم سه تار میزند و تهوع روحی امان نفسهایم را بریده است...
نمیدانم از کجا شروع شد، از راست شنیدم یا چپ. یادم نمیآید. اما میدانم یک صدای صامت بود که شلاقی آمد توی صورتم، شاید یک دوست لابلای حرفهایش یادم داده بود. نمیدانم. فقط مطمئنم توی سوره «شوری» چشمم روی « بما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» نیفتاده بود. نگاهم مقیم تکرار این کلمات در «دعای عهد» شده بود و فکرم گرفتار تمام آنچه خودم شخصا کرده بودم. افعالی که مسئولش خودم بودم،
حالا آرام شدهام و طلبکار نیستم. هستم، اما نه از خداوند، و نه از دیگران. از خودم طبکارم. دیگر میدانم سوای امتحان الهی و فتنه بشری عامل بخشی از پیشامدهای زندگی خود من هستم و باید قبل از هر کس و هر چیز یقه خودم را بگیرم. طرفم خود «من» است و لاغیر. برای همین است آن دنیا ما را دسته جمعی حساب رسی نمیکنند و محاکمه انفرادی است؛ خود ما هستیم و اعمالمان؛ خود ما و «بِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ».
ما،
محصول «خود»مان هستیم. همان هستیم که کاشتیم و میکاریم؛ همان که مسئولیت و عواقب انتخابهایمان را نپذیرفتیم.
ما،
نتیجه خودمان هستیم؛ که انتخاب کردیم و اجازه دادیم.
ما،
تقاص جهلها و ندانم کاریها، اشتباهات، کر و کوریهایمان را فقط فقط باید از خودمان بگیریم.
دنبال مقصر و متهم نگردیم. خودمان کردیم. خود خودمان...طرف حساب خودمان هم، خودمان هستیم و لاغیر.
مراقب «بِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» هایمان باشیم. مراقب دستهایمان باشیم. برای خودمان «خوب» بخواهیم، «خوب» با معیار خداوند...
مثل حُسین (ع)...
بسم الله...
اینجا پاریس است...