.إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّی.

~~~~ Le Voyage Sans Retour ~~~~

یا خَیرَ حَبیبٍ وَ مَحبوب

این "بی ربط‌های باربط" هست که ذیل این قالی پاراف می‌شوند، همان پایین پایین قبل تاریخ، این‌ها متعلق به خاطر ماست. خوش نداریم از این‌جا برداشته شوند برده شوند جای دیگری؛ چشبانده شوند تخت سینه‌ی دیواری، دفتری، خانه‌ای؛ آقای نفستان باشید. آب به ماهی نیاز دارد برای این‌که دریا شود و بماند. حواسم هست بهتان. حواستان بهم باشد.باریکلا.

یک وقتی، وقتی خیلی‌ها خودشان را به خواب زده بودند.
پاری‌ــــس.

۳۱ دسامبر۰۰:۴۴


بُرش ۳.


توی دالان لباس‌ها که راه می‌رفتم، فکر می‌کردم، یک روزی، توی هر یک از این لباس‌های بلند رنگی یک دختری می‌رود و پسری دستش را می‌گیرد و معلوم نیست به کجا می‌برد...(اگر دختر، ذات مردانه نداشته باشد و پسر را نبرد...)

دلم می‌خواست صدای لباس‌ها را می‌شندیم ببینم دختران را صدا می‌زنند یا دو دستی دهانشان را چسبیده‌اند که مبادا بگویند بیا مرا بپوش و... دلم می‌خواست بدانم زنی که به این لباس‌ها سوزن زده، رویش کلی مروارید دوخته و سوزن از توی انگشت‌هایش خون بیرون کشیده، توی گوش نخ‌های توی مروارید‌ها چه گفته...دلم می‌خواست...

.

.

از مغازه که بیرون آدم، دختری دست پسری را گرفته بود، با همه‌ی وجود می‌خندید و پسر را به سمت مغازه می‌کشید.


 دوشنبه، ۳۰ دسامبر ۲۰۱۳.

النجم الثاقب | ۳۱ دسامبر ۱۳ ، ۰۰:۴۴

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">