۰۶ فوریه۲۰:۴۵
کلاه گیس ِ سیاهِ پرکلاغی روی سرش بود؛ مدل قارچ. ابرو نداشت؛ جایش تتو کرده بود. یک خانم چاق و پهن ِ سیاه پوست که بیشتر از پنجاه و پنج سن داشت. توی بغلش یک گلوله قرمز ِ آتشین بود. کمی جلوتر گلولهی قرمز توی بغلش تکان خورد؛ یک بینی سپید و دو تا لب کوچک قرمز از تویش در آمد، کمی جابجا شد، نصف دو تا چشم ِ درشت ِ سبز رنگ نیز ظاهر شد. جابجا شد و باز همه چیز محو شد. ایستگاه بعد، خانم سیاه پوست تکانش داد گفت: « خوابیدی؟» نصف صورتش دوبار ظاهر شد و با یک صدای جیغی گفت: « نه. دارم چرت میزنم». هر که صدایش را شنید زد زیر خنده؛ توی "چرت زدن" به زبان فرانسه دو تا "سین" وجود دارد، گلولهی قرمز هر دو را "شین" تلفظ کرد؛ به جای "سییِست" (La sieste) گفت "شییِشت".این کلمه را هم معمولاً برای چرت زدن در طول روز به کار میبرند، مخصوصاً و بیشتر بعد ناهار. حالا اگر کسی توی شب بگوید دارم چرت میزنم اینطور برداشت میشود که طرف کارگر شب کار است.
شنل قرمزی سه ساله بود؛ یک دختر ناز فرانسوی که آن موقع شب به قول خودش داشت چرت میزد. بعد ِ آن دیگر ساکت نشد؛ چند بار تکرار کرد: « نه نخوابیدم. دالم چُلت میجَنَم». چند دقیقه مکث کرد بعد گفت: «چقدر مترو سوخی کَلدَن ِ واقاً». خانم سیاه پوست زد زیر خنده گفت: « شوخی کردن ِ نه، مضحک ِ». تلفنش زنگ خورد:« سلام. نه...پنج دقیقه دیگه میرسیم. باشه. فعلاً». به ایستگاه که رسیدند، گلوله قرمز را گذاشت روی زمین یک دستش را گرفت، و تا بروند بیرون هی گفت: « ببخشید، ببخشید». مترو که حرکت کرد دیدم شنل قرمزی مثل سفره ماهی به بغل یک مرد فرانسوی چسبیده ؛ پدرش بود و خانم هم پرستارش.
۵ فوریه ۲۰۱۴.