۰۲ آوریل۱۳:۲۰
توی مغازه داشتم کفشها را نگاه میکردم؛ دیدم یکی دارد با صدای شبیه داد میگوید: « نکن بچه. دست نزن به چیزی؛ میریزه کف زمین، خانومه (صاحب مغازه) میخورتت ها!»...نگاه کردم دیدم یک پسر پنج شش ساله است که دارد مثل توپ بین ردیفهای کفش و لباس غلت میخورد. مامان بابایش هم مشغول تصمیم گیری برای انتخاب کفش؛ بهشان میخورد پنجاه و چهار پنج داشته باشند.
هر از گاهی مامان خانم سرش را برمیگرداند سمت پسر بچه، نصف جملهی بالا را رو به او و بقیهاش را در حالی که سرش را برگردانده بود سمت همسرش با حرص تکرار میکرد. مغزم روی "میخورتتها" گیر کرده بود؛ توی قرن بیست یک و توی یک شهر مدرن چنین اصطلاحی.
اول آوریل ۲۰۱۴.
سلام
سال خوبی رو براتون آرزو میکنم
خب فرقش اینه؛ اونجا فقط کلمه" میخورتت" استفاده میشه، اینجا گاهی برای بازی با بچه عملا با اداهای هیولاوار! لپ بچه رو چنان گازی میگیرن که تا یه هفته جاش میمونه:))