من،
یاد گرفتم که از "یکی بود و یکی نبود" ِ همهی قصهها
«یکی نبود»ش سهم من است...
اینجا پاریس است...
ایستگاه مترو تا «خرخره» پرُ بود. مجبور شدم صبر کنم سه تا قطار بگذرد تا بتوانم خودم را برسانم به درب قطار و « بچپانم » توی واگن. توی این فاصله چشمم افتاد به دیوار آن طرف سکو. یک شازده با موهای فرفری قهوهای، قد متوسط، بلوز بافتی زمینه کرم و چارخانههای گوجهای لنگر انداخته زل زده بود به لنز دوربین. انگار کن که دهه شصتی وقتی است. عارضم که شلوار هم به پا نداشت و با یک تکه پارچه گوجهای اندازه دو تا کف دست سر و ته ماجرا را هم آورده بود. ولیکن در پوشش قوزک به پایین پاهایش نهایت دقت را عنایت نموده و یک جفت پوتین قدیمی قهوهای انداخته بود سر پاهایش. یک جفت عینک Ray Ban با قاب گوجهای هم گذاشته بود روی چشمانش. تمام این ادا اطوارها و عریان شدنها هم برای تبلیغ عینک مذکور بود.
این عکس امروز و با فاصله از زمان این ماجرا گرفته شده
توی ذهنم افتادم به جان اینکه « حیا فطری است»؟ جنجالی به پا شد. یکطرف میگفت: « خب از وقتی متولد شده با فرهنگی بزرگ شده که برهنگی نشانه بی حیایی نیست. سِتر تن جزو ارزشها نبوده»، یک طرف دیگر میگفت: « مگر میشود توی مواد اولیه به کار رفته درون روح آدم «حیا و پوشیدگی» نبوده باشد؟»، « مگر میشود خدا آدم را بی شخصیت آفریده باشد؟» یک طرف دیگر یادم خودم میافتد، یاد جهلهایم، یاد « شدن»های آلوده و آلوده شدن به تغییرات غیر الهی ِ خودسرانه، و در نتیجه کور شدن و نفهمیدن درست و نادرست، سره و ناسره.
توی گوگل نوشتم: « حیا فطری است؟». دیدم توی تورات آمده « چون زن دید که آن درخت براى خوراک نیکو است و به نظر خوشنما و درختى دلپذیر، دانش افزا، پس از میوهاش گرفته بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد. آنگاه چشمان هر دوى ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند. پس برگهاى انجیر به هم دوخته، سترها براى خویشتن ساختند... و خداوند، رختها براى آدم و زنش از پوست بساخت و ایشان را پوشانید»(۱) و در لوح محفوظ خداوند فرموده است: «اى فرزندان آدم، براى شما لباسى فرو فرستادیم که اندام شما را مىپوشاند و مایه زینت شما است و لباس تقوا بهتر است. این از آیات خداوند است. باشد که متذکر شده پند گیرید .» (۲)
حالا بعد چند روز درونم شنیدم که میگفت:
ما انسانها با حداقلهای لازم، اساسی و مهم خلق میشویم. بعد بسته به شرایط محیطی، تربیتی، رشدی و الخ یا این صفات را قوی میکنیم، یا فراموش و یا کمرنگ. درست مانند یک تلفن همراه که ار کارخانه یک سری نرم افزار اولیه و کار راه انداز دارد و upgrade، توسعه ، یا حذف برنامهها را میگذارند به عهده صاحب تلفن.
من به این نتیجه رسیدم، شما را نمیدانم.
۱- تورات، سفر پیدایش، باب ۳، آیات ۶- ۸ و ۲۰ و ۲۱
۲- اعراف (۷): آیه ۲۷ .
اینجا پاریس است...